روانشناسی مثبت نگر

روان شناسی یادگیری،شیوه های مطالعه، مهندسی معکوس تست های کنکور

روانشناسی مثبت نگر

روان شناسی یادگیری،شیوه های مطالعه، مهندسی معکوس تست های کنکور

آسیب‏شناسى‏تربیت‏دینى‏جوانان

آسیب‏شناسى‏تربیت‏دینى‏جوانان
مخاطب‏شناسی در گفت‏وگوى دینى با جوانان، نکته‏اى است که نمى‏توان آن را نادیده گرفت. بى‏تردید، در دهه‏هاى اخیر، بخش جدیى از ناکارآمدى‏ها در حوزه‏ى تبلیغ و تعمیق تفکر دینی، از کم‏توجهى بدان سرچمشه یافته است.
برگزاری سخنرانى و پرسش و پاسخ جناب آقاى دکتر گلزارى در «کانون گفتمان دینی» (مدرسه‏ی فیضیه قم) به انگیزه‏ى یافتن چشم‏اندازهایى در این زمینه بوده است. ضمن سپاس از ایشان و برگزار کنندگان نشست، خلاصه‏اى از سخنان ایراد شده را، ملاحظه مى‏کنید.
گرایش دنیاى معاصر به دین در آستانه‏ى ورود به قرن بیستم، خیلى زیاد شده است. در کتاب‏های مربوط به تاریخچه‏ى برخورد روان‏شناسى با دین، سه مقطع را مى‏بینیم. استادان روان‏شناسى در طلوع علمى شدنش (تجربى شدن) تقریبا در اوایل سال 1900 میلادی و در سى سال نخست آن، کسانى بودند که تحصیلات حوزوى داشتند؛ همان طور که پس از تاسیس دانشگاه تهران، عده‏اى از استادان آن، کسانى بودند که در حوزه تحصیل کرده بودند، مثل مرحوم فروزان فر، مرحوم همایى و دیگران. در آغاز روان‏شناسى و در سی سال نخست، کسانى مثل ویلیام جیمز، استانلى هال و... افرادى دین‏دار بودند که سعی کردند روان‏شناسى را با این روش و متدلوژى جدید علوم تجربى در خدمت تبلیغات دینی بگیرند. ما مجله‏ى تربیتى دینى نوجوانان را در اوایل قرن بیستم به وسیله‏ى استانلى‏هان ـ که مؤسس تحقیقات نوجوانى و بلوغ است ـ داریم. ویلیام جیمز در سال 1902  کتاب «انواع تجربه‏هاى مذهبی» و یا تنوع تجربه‏هاى مذهبى را منتشر کرد که در آن سخن‏رانى‏های مفصلى کرده و تجربه‏هاى عرفانى و مذهبى را نقل کرده است. بخشى از این کتابِ مفصل، سال‏ها قبل در ایران به نام دین و روان به وسیله‏ى آقاى قائمى ترجمه شده است. در سى سال اوّل روان‏شناسی، خیلى از کارها و تحقیقات و رساله‏هاى دکترای روان‏شناسی، به تحقیقات دینى گرایش داشته است.
تقریبا در سى سال بعد ـ یعنى 1930 تا 1960 ـ انکار و اعراض و روگردانى از دین در روان‏شناسی دیده مى‏شود. یک استاد معروف دانشگاه و صاحب نظر معروفى مثل آن پُرد در سال 1950 مى‏گوید: من پنجاه کتاب روان‏شناسى درسى را در امریکا بررسى کردم، حتی یک بحث کوچک درباره‏ى مذهب، به عنوان یک بحث انسانى و عاطفى مطرح نشده بود. در سى سال پس از آن، با ظهور و اوج رفتار گرایى که صبغه‏ى مادى گرایى داشته و مسایلی که کلیسا ایجاد کرده بود، روگردانى از دین، در کارهاى علمیِ روان‏شناسى و علوم جدید به شدت دیده مى‏شود. بسیارى از مجله‏هاى علمى روان‏شناسى دینى تعطیل مى‏شود،
دوباره از حدود سال‏هاى 60 ـ 70 به این طرف، شاهد این هستیم که بررسى‏هاى روان شناسانه نسبت به مسایل دینى و مذهبى زیاد مى‏شود؛ به طورى که در سال‏هاى اخیر، ده‏ها مجله‏ى معتبر و ده‏ها سمپوزیوم و سمینار برگزار مى‏شود. انجمن روان‏شناسى امریکا شعبه‏ى سى و ششم خود را به عنوان روان‏شناسى و دین تاسیس مى‏کند و از روان‏شناسان دنیا مى‏خواهد که در این زمینه ثبت نام بکنند. تعداد متخصصانى که عضو انجمن روان شناسان مسیحى بودند، تقریبا از 200 نفر در سال‏هاى 1993، به یک‏باره در سال‏های اخیر به 000/16 نفر مى‏رسد و ده‏ها مجله در روان‏شناسى دین فعالیت مى‏کنند و در نتیجه حجم وسیعى از تحقیقات دینى را در این حوزه مى‏بینید. کسانى که با اینترنت سر و کار دارند، مى‏بینند که تحقیق‏هاى مربوط به دین در ابعاد علوم انسانى و نظرى آن، خیلی زیاد شده است. این تحقیقات در سطح دنیا مطرح است.
دین گرایى در ایران
کشش‏ها و علاقه‏هاى دینى نسل جوان ما زیاد است. پرسش‏ها نسبت به دین و عرفان و معنویت زیاد است. چون ما نمى‏توانیم پاسخ درستى به آن‏ها بدهیم، آنان به طرف مکاتب دیگر مى‏روند، مثل بودیسم و شعبه‏هاى مختلفى از مسایل معنوى و مذهبى مثل عرفان   سرخ پوستى و ترجمه‏ى کتاب‏هاى مسیحى و هندى که در ایران هم زیاد است. اگر دقت کنید، مى‏بینید که فروش کتاب‏هاى علوم انسانى است، خیلى زیاد شده است حجم زیادى از این کتاب‏ها با یک صبغه‏ى عرفانی، اما ساده که ترجمه شده‏ى آثار هندى‏ها است، مثل کریشنامورتی یا عرفان سرخ پوستى کاستاندا و کتاب‏هایى در زمینه‏ى مسایل فال‏گیرى موجود است. وقتى شما با جوانان سیزده تا بیست و پنج ساله برخورد مى‏کنید، مى‏بینید که به دنبال مسایلى هستند که به پرسش‏هاى آنان در حوزه‏ى هستى‏شناسى و انسان‏شناسی جواب داده مى‏شود. علاقه‏ى به شعرهاى عرفانى زیاد شده است؛ مانند اشعار حافظ، مثنوى و.... این گونه نیست که ما فقط بد حجابى را ببینیم؛ این گونه علاقه‏ها هم زیاد است؛ بحث ما در این جا این است که چگونه این نسل جوان را تبلیغ و علاقه‏مند به این بکنیم که از سرچشمه‏ى ناب عرفان اسلامى بهره‏مند شود، تا آن چه خود داشت ز بیگانه تمنا نکند.
بچه‏های ما در باطن دین‏دار هستند، نه به صورت فطری، بلکه به طور تاریخی، سابقه‏ى دین‏داری ما بیش از تاریخ اسلام است. پیش از اسلام در ایران دین زردشت وجود داشت و پیش از آن هم ما دین‏دار بودیم. ایرانیان در تاریخ، همیشه متدین بوده‏اند. ما همیشه در تاریخ با حُجب و حیا بوده‏ایم. کسانى که به عنوان جهان گرد به ایران آمده‏اند، مثل شارون، وقتی عده‏اى از آن‏ها در زمان صفویه به ایران آمدند، از این که ما در حمام‏ها از لنگ استفاده مى‏کردیم، تعجب کردند و مى‏گفتند که چقدر این‏ها محجّب و با حیا هستند. به گفته‏ى شهید مطهری، وقتى آن نجابت ایرانى با نورانى بودن اسلام، ممزوج مى‏شود، از ما یک ملت مقاوم، نجیب، عفیف و دین‏دار مى‏سازد. بنده معتقدم اعراض فرزندان و جوانان ما نسبت به مسایل دینی، یک اعراض سطحى و گذرا است. بنده عمقى در آن ندیدم. در برخوردهای زیاد دیده‏ام که ما اصلاً جوان دین ستیز و دین گریز نداریم.
نقص در مخاطب شناسی
آن چه که وجود دارد این است که خود این‏ها به آن کشش‏هاى پاک انسانى و فطرت الاهى خود و هم‏چنین علاقه‏مندى تاریخى فرهنگى و بستر خانوادگى‏شان ـ که با دین دارى آن‏ها را تربیت کرده ـ گرایش به دین دارند، ولى ما زبان آن‏ها را نمى‏فهمیم. نوع برخورد ما با آن‏ها، برخورد درستى نبوده است. آنچه ما به عنوان دین به آن‏ها مى‏دهیم، اخلاق و عرفان نیست، بلکه تحکّم است. اخلاق و عرفان و عقاید ما، با دید احکامى و با دید مسایل تعبدی، همراه با منطق بوده است. ما جوان را نمى‏شناسیم. با تاسف در سیستم تبلیغ ما، به مخاطب توجه نمى‏شود. مشکل مبلغان دینى ما ـ که دغدغه‏هاى آن‏ها مسایل دینى است ـ مخاطب‏شناسی است.
در بحث‏هاى اطلاع رسانى مى‏گویند که ما یک پیام رسان داریم و یک پیام‏گیر و یک پیام، که باید منتقل شود، و عنصرى که به آن پس خوراند و واکنش مى‏گویند؛ یعنى هر ارتباطى چهار جزء دارد: یک جزء آن، پیام است که باید منتقل شود. کسى نیز باید به عنوان پیام‏رسان ، آن پیام را برساند و کسى هم به عنوان پیغام‏گیر، باید آن را دریافت کند. عنصر دیگر هر ارتباطی پس خوراند و واکنش است که ما بدانیم آیا این پیام منتقل شده و آیا تاثیرگذار بوده است یا خیر؟ مشکلى که ما داریم این است که پیام‏گیر را نمى‏شناسیم.
مشکل دیگرى که وجود دارد این است که فکر مى‏کنیم چون جوان ما ظاهر و مویش مثل ما نیست و آداب و رسوم و برخورد دیگرى دارد، بنابر این خیلى از ما فاصله گرفته است. این را از یک سند تاریخى عرض مى‏کنم. به جا است ما در این تردید کنیم که آیا تغییر این ظواهر، حتی نوع حرف زدن و حتى تغییر بخشى از اخلاقیات ساده، روى گردانى از عقاید است؟ سنایی مى‏گوید:
ای مسلمانان، خلایق کار دیگر کرده‏اند از سر بى حرمتی، معروف، منکر کرده‏اند
قصیده‏ی مفصلى با این مطلع دارد. در آن جا تمام اینها را ذکر مى‏کند که به قرآن توجه نمى‏کنند و غیره. در هر زمانى شکایت، مخصوصا نسبت به جوانان بوده است. این قدر نباید نگران باشیم. این شکایت‏ها نشان دهنده‏ى تغییر بنیادى عقاید جوانان نیست.
در تهذیبِ ابن جریر، از ابوحمید حمسى از عثمان بن سعید، از محمد بن مهاجر از زیبدى از زهری از عُروه از عایشه روایت مى‏کند در مورد شعر لَبید، یعنى اولین کسى که الآن گفته مى‏شود لبید است که این شعر را گفته است.

• ذهب الذین نعاش فى اکنافهم و بقیت فى خلف کجلد اجربی
• و بقیت فى خلف کجلد اجربی و بقیت فى خلف کجلد اجربی
آن کسانى که ما در سایه‏ى حمایت آن‏ها زندگى مى‏کردیم، رفتند و کسانى ماندند که مانند پوست بیمار اجرب، خیلى کریه هستند. غزل معروفى در رسایل رشید یاسمى هست که مى‏گوید:

• از ملک ادب حکم گزاران همه رفتند افسوس که گنجینه ترازان معانى گنجینه نهادند به ماران همه رفتند
• شوُبارِ سفر بند که یاران همه رفتند گنجینه نهادند به ماران همه رفتند گنجینه نهادند به ماران همه رفتند
این شعر ترجمه‏ى آن است. لیبد هم مى‏گوید: آدم‏هایى بودند که ما در سایه‏ى رحمت آن‏ها زندگی مى‏کردیم. آن‏ها رفتند و خلف آن‏ها، انسان‏هاى مسئله دارِ اجربى هستند. ابن جریر مى‏گوید عایشه گفت: خوش به حال لبید! اگر زمان ما را دیده بود، چه مى‏گفت؟ عُروه گفت: خدا رحمت کند عایشه را! اگر زمان ما را دیده بود، چه مى‏گفت؟ زهرى گفت: خدا عُروه را بیامرزد! اگر زمان ما را دیده بود، چه مى‏گفت؟ پسر او گفت خدا رحمت کند زهرى را! اگر زمان ما را دیده بود، چه مى‏گفت؟ محمد بن مهاجر گفت: خدا رحمت کند زبیدى را! اگر زمان ما را دیده بود، چه مى‏گفت؟ عثمان بن سعید که هفتمى است، گفت: خدا رحمت کند محمد بن مهاجر را! اگر عصر ما را دیده بود، چه مى‏گفت؟ خود ابوحمید که هشتمى است گفت: خدا عثمان را رحمت کند! اگر عصر ما را دیده بود، چه مى‏گفت؟ و من که ابن جریر هستم، مى‏گویم خدا ابوحمید را رحمت کند! اگر عصر ما را دیده، بود چه مى‏گفت؟
همه‏ی این بزرگان از نسل نو شکایت دارند و مى‏پندارند که نسل گذشته در رعایت اصول، از نظر اخلاق بهتر بوده‏اند و خلاصه این که همه بر جوانان معاصر خود، خرده مى‏گرفتند. در عین حالى که ما نگران مسایل جوانان‏مان هستیم، دغدغه‏ى خاطر ما، دغدغه‏ى خاطر سِنّی است که ما یک تغییراتى را برنمى‏تابیم.
نکته‏ی امیدوار کننده این است که تغییراتى را که ما در جوان مى‏بینیم، عمقى نیست؛ یعنی این گونه نیست که این تغییرات در باطن عقایدشان رفته باشد. بخش عمده‏ى تغییراتی که در جوانان دیده مى‏شود، گذرا و سطحى است. امید است اگر خوب برخورد بکنیم و اگر نسل جوان را بشناسیم، پس از گذشت زمان، این تغییرات سطحى و ناپایدار، جای خود را به یک دین‏باورى درست‏ترى بدهد. بدانیم این که حضرت امیر علیه‏السلام فرمود: «جهل شباب معذور و علمه مقهور» جهل و نادانى جوان معذور است؛ یعنى ما باید عذر او را قبول کنیم و انتظار بالایى را از او نداشته باشیم. علم جوان هم آن اندازه علم بالایی نیست.
نکته‏ی اصلى صحبت بنده این است که ویژگى‏هایى است که در هر نسل نویى دیده مى‏شود که در داستان ابن جریر این معلوم شد. این تغییرات را بشناسیم؛ به خصوص در زمان ما که سرعت، خیلى خیلى زیاد است؛ سرعت شهر نشینی، سرعت بحث رسانه‏ها، اینترنت و وضعى که جوانان ما دارند.
نکته‏ی دیگر این است که بنده خیلى از این مسایل را عمقى نمى‏بینم. بنده در زندان با پسرها و دخترهاى جوان زیاد برخورد کرده‏ام. جوان‏ها همان جا نذر مى‏کردند، نماز مى‏خواندند، روزه مى‏گرفتند. جوانان ما مشکل دارند، امّا دین ستیز نیستند؛ عناد با دین ندارند؛ گریز از دین هم ندارند، بلکه گریز از ما دارند. از امر و نهى‏هاى جدى ما، از محکوم شدن و گناهکار لقب گرفتن گریز دارند. بزرگ‏ترها هم همین گونه هستند.
نکته‏ی سوم این که ما باید بدانیم که پرسش‏هاى نسل جوان ما چیست؟ نگرانى‏هاى او چیست؟ و با تحلیل منطقی، بدون محکوم کردن، به این پرسش‏ها پاسخ بدهیم. جوان منطقی است. از نوجوانى به بعد با شبهه و شک و پرسش رو به رو مى‏شود. این سن، سن استدلال است. اگر ما اینها را بدانیم، مشکلى با جوانان نداریم.
پرسش‏ها و پاسخ‏ها
مقصود از تربیت دینى چیست؟ آیا تربیت دینى این است که ما در کلاس براى شاگردان‏مان، ادیان را آموزش بدهیم و دین را تعریف کنیم که اسلام چنین و چنان است؟ یا این که بگوییم یهودیت آن طورى است و...؟ یا این که باید دین را به آن‏ها بباورانیم و به یک معنا، التزام عملی به دین و دستورات و احکام آن را در ذهن و فکر آن‏ها به صورتى جا بیندازیم که آن‏ها دین دار بشوند؟ اگر معناى دوم مقصود است، آیا آموزش دین در کلاس‏ها به وسیله‏ى دبیران بینش دینى و یا مبلغان دینى که به وسیله‏ى منابر، دین را آموزش مى‏دهند، سبب ایجاد التزام عملى به دین و دین دار کردن مردم مى‏شود و اساسا آیا این کار با آموزش دین سازگار است و نتیجه مى‏دهد؟
ایمان باید در سه حوزه‏ى شناختی، عاطفى و عملی، اثرهاى خود را بگذارد تا جمع این‏ها را ایمان بنامیم؛ یعنى ایمان باید هم مؤلفه‏ى فکرى ـ اعتقادى داشته باشد و هم باید عاطفى و احساسى باشد و هم باید عملى و رفتارى باشد. ما فردى را متدین مى‏دانیم که این‏ها را با هم داشته باشد. هر کدام از آن‏ها ضعیف باشد، مشکل داریم. اگر کسى در حوزه‏ى شناختی ضعیف باشد، شاید بتوان به آن حوزه‏هاى دیگر نفاق گفت. اگر در حوزه‏ى عملی، مشکل داشته باشد، شاید بگوییم فسق و گناه. این حالت، یعنى شناخت، عاطفه و رفتار یا به تعبیر زیباى روایت (الایمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و العمل بالارکان) شناختى است و مى‏تواند همراه با مسایل عاطفى و زبان و عمل باشد.
اخیرا اولین همایش بین المللى روان‏شناسى و دین در تهران برگزار شد که نزدیک سى ـ چهل نفر استاد خارجى دعوت شده بودند. شاید نزدیک 150 مقاله و سخنرانى در مورد نقش بدن در سلامت روان و علوم تجربى بود. در اجتماعات زیادى که دانش‏مندان مسیحى و مسلمان کشورهاى اسلامى بودند، دانشگاهیان دانشگاه ما، پرسش‏نامه‏اى دادند و تحقیق کردند، دیدند که دین‏داران، سلامت روان و طول عمر بیش‏ترى دارند. ما دین را مختص به یک رابطه‏ى ویژه میان خدا در یک زمان‏هاى مخصوص نمى‏دانیم.
دین زندگی ما را تامین مى‏کند. ما این را باور داریم و باید این باور را به فرزندان و جوانان‏مان منتقل کنیم که با دین‏دارى واقعی، استعدادهاى ما شکوفا مى‏شود. با دین دارى مى‏توانیم در روابط خانوادگی، بهتر تفاهم و سازگارى داشته باشیم. اگر دین دار خوبى باشیم، در دنیا هم به ما خیلى خوش مى‏گذرد. بنده بارها در صحبت‏هایم به پسران و دختران جوان گفته‏ام که در اصول کافی، در یکى از مناظره‏هایى که منسوب به امام رضا علیه‏السلام با یکى از دهریون است، در بحث قیامت که آن شخص منکر است، امام رضا علیه‏السلام مى‏فرماید: اگر قیامتى نباشد ـ که هست ـ من چه ضررى مى‏کنم؟ این استدلالِ یک آدم دین دار است؛ یعنی دنیایِ منِ دین دار، از دنیاى تو چیزى کم ندارد. بنده همیشه گفته‏ام که این جمله‏ی زیبای امام رضا علیه‏السلام باید چراغ روشن راه ما باشد. با فردى که دین ندارد یا دین را قبول ندارد، باید طورى زندگى کنیم که در تربیت، سلامت، هنر و در برخورد با فرزندان و همسران‏مان موفق باشیم تا به او بگوییم: ببین شما دین را قبول ندارید، اما من دارم، در حالی که من در هیچ زمینه‏اى از تو کم‏تر نیستم، بلکه بالاتر هم هستم.
مشکل ما در تبلیغ دین ـ هم در کشورهاى اسلامى و هم در میان مردم متدین ـ این بوده است که این گونه که امام رضا علیه‏السلام برخورد کرده است، برخورد نکرده‏ایم. ما به جوانان‏مان یک دنیاى درست و سالم، آباد و شادى را در سایه‏ى دین نشان نداده‏ایم. ما به طور فردى و اجتماعى و سیاسى و حکومتی، عامل نبوده‏ایم؛ البته بنده هنوز هم معتقدم که این قضیه قابل استدلال است.
این روزها گاهى حمله‏هایى به شیوه‏ى تربیت فرزندان روحانیت مى‏شود. بنده معتقدم مى‏توان این را با یک کار تحقیقى پاسخ داد. با سخنرانى و عصبانیت نمى‏توان پاسخ‏گو بود. زبان امروز، زبان علوم تجربى و تحقیقاتِ میدانى و پژوهشى است. مسیحى‏ها کارهایى را برای خود کرده‏اند، مثلاً آمده‏اند آمار متوفیان یک شهرى را مثل قم گرفته‏اند، بعد گفته‏اند طول عمر روحانیون در این شهر زیادتر بوده است. خانواده‏هاى برادران روحانى ما که با آن‏ها ارتباط داریم، هنوز که هنوز است الحمدللّه‏ بسیار سالم‏تر از بقیه هستند. بنده در دانشگاه مى‏بینم که بسیارى از دانشجویان که پدرشان روحانى است، بسیار سالم‏تر از بچه‏هایی هستند که پدرشان روحانى نیست.
یکی از کارهایى که خود من به عنوان یک دانشگاهى دنبال آن بودم و اجمالاً هم انجام داده‏ام این بود که نظریه‏اى داشتم که بچه‏هاى روحانی، از نظر بهداشت روانى و اخلاقی، سالم‏تر از بچه‏هاى غیر روحانى هستند. این یک نظریه است. به نظرم رسید که این کار را از اوّل امسال مى‏توانم انجام دهم. در مدرسه‏اى که بچه‏هاى شما بودند، پرسش‏نامه‏اى را به بچه‏های دبیرستانى یا راهنمایى دادیم. در آن پرسش‏نامه از جمله چیزهایى که از آن‏ها خواسته بودیم، شغل پدر، سن و... بود، حتّى گزینه‏اى داشتیم که پدر شما روحانى یا غیر روحانی است؟ پرسش نامه‏هاى ما، بهداشت و سلامت روان را مى‏سنجد. علمى و بسیار قوی است. در این پرسش‏نامه‏ها، دو گروه روحانى و غیر روحانى را تفکیک فرزندان کرده‏ایم. بنده معتقدم فرزندان روحانى از نظر سلامت روان و اخلاق، خیلى سالم‏تر از غیر روحانی هستند، البته ممکن است اگر از فرزندان روحانى پرسش کنیم که چقدر از شغل بابای خود راضى هستید، اعلام نارضایتى بکنند و دوست نداشته باشند که مثل پدرشان روحانی شوند، همان‏طور که معلوم نیست که فرزند من هم دلش بخواهد روان‏شناس شود.
سخن بنده این بود که دین واقعا سلامت روان مى‏دهد. اخلاق، زندگى را تامین مى‏کند؛ چنانچه امام رضا علیه‏السلام فرمود: اگر تو قیامت را قبول نداشته باشی، من چیزى از تو کم‏تر ندارم؛ ولى اگر قیامت درست باشد ـ که هست ـ آن وقت تو چه مى‏کنی؟ من با اعتقاد به آن طرف(قیامت)، یک آدمِ موفق در دنیا هستم. این بهتر است یا آن که ناموفق باشى و آن طرف را هم از دست بدهی؟ بنده خیلى روى این نکته تاکید مى‏کنم که ما باید طورى اسلام را تبیین کنیم که زندگى این دنیا نیز در هر سنى تامین شود.
بنده زمانى در کانادا بودم. در یک کتاب فروشى بسیار معتبرى که براى مسیحى‏ها بود، شاید حدود هزار جلد از کتاب‏هاى آن انتشارات، مربوط به روان‏شناسى و تربیتى با دیدگاه مسیحیت. بنده چون رشته‏ام این است، این کتاب‏ها را نگاه مى‏کردم ببینم چقدر کاربردى است. یکى از این کتاب‏ها را خریدم به نام happy marriange؛ یعنی ازدواج شاد. یک کشیش با سوادِ مسیحی، 400 صفحه کتاب نوشته است که بحث آن، مسائل زناشویى و جنسی است و در مورد همسران جوان بحث مى‏کرد. بنده معتقد نیستم که کتاب‏هاى آموزشی جنسى قبل ازدواج داده شود، بلکه این کار در تمدن الحادى غرب صورت گرفته است. آموزش سکس (sex Education) براى مجردها درست نیست. ایشان در مقدمه‏ى کتاب مى‏گوید: این کتاب حاصل تجربه‏ى هجده ساله‏ى من در آموزش به زنان و شوهرهاى جوان مسیحى است. در این کتاب پرسش‏نامه‏هاى علمى و حرف‏هاى کاربردى و فیزیولوژی زیادى وجود دارد. نویسنده‏ى این کتاب جزو روحانیون درجه‏ى یک و با سواد کلیسا است. روان‏شناسى هم بلد است. در آن کتاب نوشته است که من در کلاس‏هایم نزدیک ده تا سیزده هزار نفر را حضورا و رو در رو جواب داده‏ام و مشکل‏شان را حل کرده‏ام. مسایل زناشویى را با کاربردى‏ترین روش و کلى‏گویى و با عفیف‏ترین قلم توضیح داده است. در جا به جاى این کتاب، آیه و روایت مسیحیان آمده است. یک جمله‏ى کاربردى مى‏گوید و رو به روى آن پرانتز باز مى‏کند که این در انجیل متى باب چندم است. در پایان کتاب نیز 150 پرسش جنسى را پاسخ داده است؛ عین فتوا، ولى کاربردى است. وقتى آدمی آن را مى‏خواند، مى‏بیند که چقدر این کتاب مورد نیاز جوان‏ها و حتّى میان‏سالان جامعه‏ی ما است و این که این کتاب چه اندازه کاربردى و دینى و علمى است.
مسیحیان مجله‏هاى زیادى درباره‏ى درمان افسردگى از دیدگاه مسیحیت دارند. آنها کلى‏گویی نکرده‏اند که توکل به خدا و توسل به حضرت معصومه علیها‏السلام داشته باش، بلکه تکنیک داده است. تکنیک‏هایى که آنها ارایه کرده‏اند، تکنیک دینى است. این ضعف شدیدی است که ما در اسلام داریم. منابعى که ما در اسلام داریم، اصلاً مسیحیت ندارد. با این حال، آنان دست و پا مى‏زنند تا همه‏ى چیزهاى کاربردى را از همان‏ها که دارند در بیاورند و تا اندازه‏اى هم موفق شدند.
دوم این که ما باید الگوهاى عملى داشته باشیم؛ یعنى این کسى که حرف مى‏زند، باید ببینیم خودش چگونه عمل و تربیت مى‏کند و چقدر گرفتار است؟ زمینه‏هاى عاطفى را باید ایجاد کنیم.
نکته‏ی پایانى هم این که دو دهه‏ى پیش در دنیا، کتاب معروف و پر سرو صدایى منتشر شد به نام «مدرسه زدایى جامعه». کتاب از فردى به نام ایوان ایلیچ است. وى صاحب نظر بزرگی در زمینه‏ى آموزش و پرورش بوده و به یازده زبان زنده‏ى دنیا مسلط بوده است. پیام ایوان ایلیچ این بود که مدرسه نهادى است که انسان را تربیت نمى‏کند. مدرسه اجزا و ویژگى‏هایی دارد که نه تنها انسان را تربیت نمى‏کند، بلکه خراب هم مى‏کند. در آن کتاب، دلایل زیادى مى‏آورد. یکى از آن دلایل، این است که در مدرسه، همه چیز اجبارى است و تربیت با اجبار نمى‏سازد. فرزند من باید در روز دوشنبه ساعت یازده، سر کلاس معلمى قرار بگیرد که دینى بخواند. شاید فرزند من از این معلم خوشش نیاید. همه‏ى اجزاى مدرسه اجبار است. ساعت و معلم آن مشخص است. باید این کتاب حتما تا فلان جا خوانده شود و امتحان گرفته شود. مقایسه و ارزش‏یابى مى‏شود و نمره داده مى‏شود. به همین دلیل، فشار و اجبار و تقلب و ناراحتى به وجود مى‏آورد. در آن زمان گفتند که حرف‏هاى ایلیچ درست است، ولى گزینه‏ى دیگرى نداریم؛ حتّى یک مقدارى هم مسئولان یونسکو او را بایکوت کردند. نظام مدرسه نمى‏تواند انسان تربیت کند. با این مجموعه، بنده نمى‏توانم در مدرسه تربیت دینى بکنم. در مدرسه، به درس دینى همان‏گونه مى‏نگرند که به فیزیک و شیمی مى‏نگرند. در فیزیک تقلب مى‏کنند، در دینى هم تقلب مى‏کنند. تازه فیزیک زندگى او را تامین مى‏کند، ولى دینى خیر. در درس فیزیک، براى فرزند خود، معلم خصوصى مى‏گیرند، ولى براى درس دینى چنین کارى نمى‏کنند.
براى مخاطب‏شناسى چه راه‏کارهایى را پیشنهاد مى‏کنید؟
یک راه اصلى آن، تاسیس مرکز پژوهشى و نظر سنجى در حوزه است. این نهاد بزرگ و مقدس، باید داراى یک مرکز نظر سنجى براى سیاست‏هاى خود باشد.
بنده اگر قصد داشته باشم به مدرسه‏اى بروم تا صحبت بکنم، هیچ وقت به عنوان یک کار تشریفاتی و کلیشه‏اى و از قبل تعیین شده، به دعوت مدیر نمى‏روم. بنده به مدیر مدرسه اعلام مى‏کنم که به بچه‏ها اعلام کنید که پرسش‏هاى خود را بدون نام و نام‏خانوادگى بنویسند؛ بعد به بنده بدهید. معمولاً زیر بار نمى‏روند که نکند این پرسش‏ها محکوم کردن مدرسه باشد و را به دنبال داشته احتمالاً به مقامات گزارش داده شود. گاهى اوقات به ما خط مى‏دهند و مى‏گویند بچه‏هاى ما مشکلى ندارند. شما در مورد درس با اینها صحبت بکنید و نصیحت‏شان بکنید، در حالى که نصیحت براى این بچه‏ها، بسیار آزار دهنده است. بنده زیر بار این چیزها نمى‏روم و کوشش مى‏کنم که از راه دیگرى وارد شوم تا هم نگرانى مدیر از بین برود و هم بنده پرسش‏ها را بگیرم. پرسش‏نامه‏اى را طرح کرده‏ام به نام «پرسش‏نامه‏ی نگرانى‏ها». بنده چندین نوع از این پرسش‏نامه‏ها را خودم درست کرده‏ام. در آن نوشته بودم که همه‏ى ما در زندگی، نگرانى‏هایى داریم که اگر این نگرانى‏ها حل شود، در برنامه‏ریزى‏ها به ما کمک مى‏کند؛ اگر حل نشود، ما را آزار مى‏دهد. بعد، از زبان مدیر مى‏نویسم که ما حاج‏آقا یا دکتر فلانى را دعوت کرده‏ایم؛ گاهى هم از زبان خودم مى‏نویسم که مرا دعوت کرده‏اند تا در مدرسه‏ى شما صحبت بکنم. پنج نگرانى عمده‏ى خود را به ترتیب براى من بنویسد. در برگه هم شماره زده‏ام اشاره کرده‏ام که نوشتن نام و نام‏خانوادگی ضرورى نیست، مگر این که خودتان مایل باشید و بنده به دعوت شماها آمده‏ام. سپس این پرسش‏نامه را به مدیر مى‏دهم و مى‏گویم که از این تکثیر کنید و بین بچه‏ها پخش کنید؛ گاهى اوقات پرسش‏نامه در حد یک چک لیست است؛ یعنى ما یک لیستی از مشکلات را مى‏دهیم، بعد مى‏گوییم با علامت ضربدر مشخص کنید که کدام را دارید؛ ابتدا بعضى جاها اعتراض مى‏کنند و مى‏گویند که این پرسش‏ها بد آموزى دارد. پرسش‏ها خلاصه و کوتاه است، مثل: عدم اعتماد به نفس و... اگر مدیران با ما همکارى کنند، این کار را انجام مى‏دهیم. این، براى شروع کار است. اگر پاسخ بدهند، آن‏ها را دسته‏بندی مى‏کنم و صحبت مى‏کنم. اگر هم جواب ندهند، بنده یک فرمول بسیار ساده دارم و آن این که براى آن‏ها مى‏گویم جوان‏هاى هم سن و سال شما در این جامعه، چند دسته مشکل دارند: مشکل خانوادگی، درسی، عصبی، روحی، روانى و...
چه رویکردها و منابعى در روان‏شناسى دینى وجود دارد؟
ابتدا من نکته‏اى را اشاره مى‏کنم که ترکیب روان‏شناسى و دین چگونه است. روان‏شناسی دینى بیش‏تر متولى این مسئله است که راجع به دین‏داران و خانواده و شخصیت آنان کار بکند و یا در رابطه‏ى دین و سلامت روان کار کند. این که آیا دین دارى در کاهش اعتیاد مؤثر است؟ آیا سلامت جسمانى در دین‏داران وجود دارد؟ این کار، یک کار مطالعاتی بر روى گروه مؤمنان و دین‏داران و مطالعات اجتماعى آن‏ها است. این کار بیش‏تر مطالعه‏ی فعالیت‏هاى دین‏داران است نسبت به کسانى که در خط دین نیستند.
حوزه‏ی دوم، روان‏شناسى دینى است. در این جا دینى صفتِ روان‏شناسى است، نه مضاف‏الیه آن. باید از مقوله‏هاى دینی، دستور العمل روان‏شناسى در بیاوریم. این کار سختی است. در سمینار همایش دین گفته بودند که یک سرى مقاله بدهید. من این موضوع را پیشنهاد دادم. درمان افسردگى از طرق افزایش «شُکر» در افراد (مکانیزم شُکر). فرضیه این بود که اگر ما شُکر را بشناسیم و مراحل شُکر قلبی، شُکر زبانى و شُکر عملى را در نظر بگیریم، بعد یک فرد یا ده نفر افسرده را بیاوریم و به آن‏ها به طور کاربردى و تکنیکى در جلسات یاد بدهیم تا این که شُکر در آن‏ها تقویت شود، مى‏توان افسردگى را در آن‏ها کم کرد؛ یعنى من از متن دین، یک روشى را در مى‏آورم که بگویم با شُکر، افسردگى کم مى‏شود.
این کار را تا اندازه‏اى در غرب، گروه‏هاى مسیحى انجام داده‏اند. مجله‏هایى نیز در این زمینه‏ها نوشته شده است. اهل تسنن در پاکستان، در این کار موفق بوده‏اند. در اردوگاه افغانى‏ها در پیشاور، افسردگى پناه جویان افغانى را کاهش بدهیم. سپس آن‏ها را با گروهی که دارو مصرف مى‏کردند و با گروهى که دارو مصرف نمى‏کردند، مقایسه کردیم. بازتاب احادیث نبوى در آن‏ها به اندازه‏ى همان داروها بوده است. پزشکان متخصص پاکستانی، از دین چنین استفاده‏اى کردند.
کار سوم، تدوین علم روان‏شناسى و علم تربیت است به گونه‏اى که با اسلام ناب، مطابقت داشته باشد. مسیحى‏ها پس از مدتى گزارش دادند که ما در این زمینه نمى‏توانیم کار کنیم. مسیحیت دید که متن انجیل توان ندارد که از درون آن یک نظام و یک سیستم در آورده شود. از این رو مسیحیان این کار را کنار گذاشتند، ولى ما معتقدیم که مى‏توانیم این کار را بکنیم؛ البته این زمانى محقّق مى‏شود که ما آن دو قدم اول را برداریم. بحث روان‏شناسى دینی در ایران خیلى کم کار شده است. مطالعات جزیى راجع به دسته‏ى اول انجام مى‏شود. ما پس از هفتاد ـ هشتاد سال دانشگاه و پس از بیست و دو سال انقلاب، سه چهار تا تست استاندارد درست کردیم که مى‏تواند دین باورى را اندازه بگیرد. به تازه‏گى رساله‏های فوق لیسانس ما به خصوص در دانشگاه علامه‏ى طباطبایى و برادران بزرگوارى در دانشگاه تهران، برخى فعالیت‏ها و مطالعات را در مورد حوزه‏ى دین انجام مى‏دهند، اما درباره‏ی قسمت دوم و سوم،اینها باید عمدتا در حوزه‏ى علمیه انجام شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد